ابری در آغوش قله های دور
پژواک دردآلود ناله ای را
زار زار می گرید
و از هق هق غریبانه اش
شانه های کوه می لرزد
آه ...!
چوپان را بگو بنوازد
تا فرازهای دلم
فرود گله های درد را به نظاره بنشیند
چوپان را بگو بنوازد
تا در پیچاپیچ کوچه های دل تنگی اش آواره شوم
چوپان را بگو بنوازد تا زخمهای قریه دلم
کم خونی غریبشان را بگریند
و ذهن خالی دشتها
از شتیدن نی های نیم سوخته لبریز شوند



آخیش !!!!!!! بلاخره این امتحانای لعنتی تموم شد
راحت شدم
مرسی و ممنون از همه دوستان که اومدن دیدنم
البته باید ببخشین که خونه نبودم
از شنبه شروع میکنم
واسه همتون آرزوی پیروزی و سعادت دارم