بارون دل

 

و باز هم یک روز بارانی و خاطره ای دیگر . تمام روزهای زندگی ام پر شده از خاطرات روزهای بارانی . قطره های باران که به زمین می رسند گویی سیلی محکمی به قلب من نواخته می شود و من زیر باران این همه غم می شکنم . امروز هم باران ترانه دیگری آغاز کرده، تا با آن قلب شکسته مرا بیش از این بشکند . اما گویی امروز این ترانه رنگ و بوی دیگری دارد. نمی دانم اما شاید این بار آسمان دلش به حالم سوخته و می گرید. مثل اینکه او هم فهمیده است که من چه می کشم آخر او شاهد تمام خاطراتم در روزهای بارانی بوده است. نمی دانم چرا این بار دلم به حال خودم سوخته است و چشمانم بارانی گشته اند. آسمان با قطره های آب می بارد و دل من با قطرات اشکم . همیشه از خودم می پرسم اگر آسمان ببارد زمین سیراب می شود اما چرا چشمان من هرچقدر می بارند دلم سیراب نمی شود و دست از گریه کردن بر نمی دارد. شاید دل آسمان پاک تر از دل من است
شاید ...

نظرات 1 + ارسال نظر
پژمان سه‌شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:22 ق.ظ http://emprator.blogsky.com

وبلاگ زیبایی داری موفق باشی
ممنون که سرزدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد