چگونه به سویت بیایم ؟

ای ستاره آسمان شب های تیره و تار من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد

چگونه بوسیدن آن چهره درخشانت میسر است؟

ای مهتاب آسمان شبهای دلتنگی من، با این فاصله ای که بین من و تو میباشد چگونه پاک کردن آن اشکهای روی گونه درخشانت میسر است؟ ای آسمان آبی من، بین من و تو فاصله ای است، پس چگونه دستم را بر روی گونه نازنینت بکشم و تو را نوازش کنم؟

آری من ستاره می شوم و به آسمان زندگی می آیم تا بر چهره درخشانت بوسه بزنم

آری ای مهتاب من، پرنده شبانه می شوم تا به آسمان بیایم و آن اشکهای پر از مهرت را از روی گونه های درخشانت پاک کنم

و ای آسمان آبی ام، خورشید می شوم تا در دل آبی و پر ازعشقت برای همیشه بنشینم، شب را با آن وسعت آبی ات آشتی میدهم تا برای همیشه آبی بمانی

دلم به درد آمده از این فاصله، دلم به درد آمده از این انتظار ودوری بین ما

ای ستاره درخشانم شبها با دیدن تو آرام می شوم، و ای آسمان روزها نیز که دل آبـی ات را میبینم عاشق تر از همیشه می شوم

چگونه میتوانم دستانت را در دست بگیرم وقتی بین ما اینهمه فاصله است؟

انتظار میکشم تا شاید خداوند بالهایی را به من هدیه دهد که با این بالهای پر غرورم به سوی تو پرواز کنم و دستان گرمت را در دست بگیرم

کاش تو ای آسمان من، دل آبی ات ابری شود و از گونه هایت اشک بریزد تا شاید قطره ای از اشکهایت بر گونه من بریزد تا احساس آرامش وعاشقی کنم

کاش تو ای ستاره من، فرشته ای بیاید و تو را در سبد بگذارد و آن سبد پر از محبت و عشق را به من هدیه دهد

و کاش ای خورشید من، کاش غروب عاشقی زودتر فرا رسد تا زمانی که در پشت کوه ها میروی و به زمین نزدیک می شوی احساس نزدیکی با تو داشته باشم

ای خورشید من غروب ها را خیلی دوست دارم چون تو بیشتر از همه لحظه ها به من نزدیکتری و میتوانم چهره ات را از نزدیک ببینم

سپیده آسمان را نیز دوست دارم چون سحرگاه از پشت کوه ها بیرون می آیی و سلامی عاشقانه به من میکنی

ای خورشید من، از ظهرهای تابستان نفرت دارم، چون تو در آن زمان در بلندترین نقطه آسمان میدرخشی

انتظار می کشم، تا شاید پرنده یا ستاره یا خورشید شوم، و یا شاید هدیه ای به من برسد که تو را بیشتر از همیشه در کنار خودم احساس کنم و ببینم

شاید در خواب ستاره یا خورشید و یا پرنده شوم، اینک که اینها همه یک رویا و یک احساس عاشقی است پس ای آسمان آبی ام، من خودم را به آتش می کشم تا باد عاشقی آن دود غلیظ مرا که از سوختنم به سویت بلند میشود به سوی تو بیاورد تا بتوانم تو را احساس کنم و برای مدتی آن دود که از تن سوخته ام بلند شده است در دلت بنشیند و بعد نیز از این دنیا وداع بگویم

آری من برای رسیدن به تو جان خواهم داد و بدان که برای همیشه دوستت دارم !!!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 2 خرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:40 ب.ظ

ستاره هنوز بیداری

morningstar یکشنبه 4 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ

سلام.وبلاگ قشنگیه که میتونه قشنگتر هم بشه. باید خیلی روش وقت گذاشته باشی. اما اصلا هدفت از درست کردنش چیه؟؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:13 ب.ظ

چرا دیگه نمینویسی آقا میلاد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد