خواب

 

در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو مرد ه ای ، بیدار شدم و اشک از گونه هایم جاری شد.
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو از من جدا شده ای ، بیدار شدم و مدتی دراز بتلخی گریستم
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو هنوز دوستم میداری ، بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمم فرو ریخت
هر شب ترا بخواب می بینم که با مهربانی لبخند میزنی و من خود را لرزان لرزان بپاهایت می اندازم . تو بحالت غمناک بمن می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد آنگاه ،آهسته کلمه ای بمن می گویی و دسته ای از گلهای سپید بمن می دهی اما چون بیدار میشوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش کرده ام

نظرات 3 + ارسال نظر
ترنم دوشنبه 19 دی‌ماه سال 1384 ساعت 04:29 ب.ظ http://reza-khoy.blogsky.com

سلام
عالی بود . موفق و پیروز باشی به ما هم سری بزن.
یا حق......

افشین چهارشنبه 28 دی‌ماه سال 1384 ساعت 08:00 ق.ظ

morning-star چهارشنبه 6 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 11:39 ق.ظ

my shoses that is full of fatigue is drawing of kind attachment my hands that is embarrass-need was to youre side in all live come on be thou and devote help to my wishes
youre text is very similar to my text perhaps you similar to i. if you are living!! commit me.یه سری به من بزن.مرنی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد