آبها از آسیاب افتادند
و به مرداب ها بازگشتند
اینک جنگل پیر
ترانه غمناک دیروز آبشارهای جوان را
زیر لب تکرار می کند :
عشق ... عشق یگانه سخن یگانه تنفس
ما دور می شدیم
و آن شهر کوچک سبز رنگ
سر بر بالین اقیانوس
خفته بود
و حدیث شبهای شعر و اشکمان را
همچون فسانه ای
با کودکان خویش می سرود :
عشق ... عشق یگانه سخن یگانه تنفس
ما دور می شدیم و موج کف آلود کوچکی
جا پای شبهای آبی ما را بر ماسه های خیس
در خویش می گرفت
ما دور می شدیم
و از لا به لای کاج ها
زبانه های آتش ساحل
هنوز پیدا بود
ما دور می شدیم و رودخانه جاری به قلب شهر
حدیث نیمه شبانمان را
در گوش ماهیان خویش
نجوا می نمود
اینک دلگیرترین نگاه
با یادهای سبز
اینک غمبارترین پگاه
با گونه های خیس
بدرود ... بدرود
و ما دور می شدیم

نظرات 5 + ارسال نظر
آرتا دوشنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 06:13 ب.ظ http://darkness.blogsky.com

این عکس چه آرامش بخشه... آرامش ... چیزی که این روزا خیلی کمه

مهرانا سه‌شنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 01:32 ق.ظ http://mehrana1382.blogsky.com

سلام خوبی؟ چه شعر زیبا و دلنشین و با آهنگ و عکس یه هارمونی خاصی داشت خیلی به دلم نشست . ممنون . موفق باشی

~سحر~ چهارشنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 02:55 ق.ظ http://Saharam.Blogky.com

از آنجا دور و دورتر شدیم...به کجا نزدیک شدیم!؟!؟ عکسای خیلی قشنگی رو انتخاب کردین به لطافت نوشته ها! موفق باشید.

آرش پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:34 ق.ظ http://arash63.blogsky.com

من که خیلی وقته دارم دور میشم. تورو نمی دونم

بهار چهارشنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1383 ساعت 09:04 ق.ظ http://bahar68.blogsky.com

منم همیشه دور میشدم....هنوزم دارم دورتر میشم.....
این چند وقته که نیومدم اینجا اینجا کلی تغییر خوب خوب کرده !!!!عکس....موزیک....لوگو.....عالیه ادامه بده.موفق باشی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد