صدفی به صدف دیگر گفت : درد عظیمی در درونم دارم. سنگین و گرد است و آزارم می دهد. صدف دیگر با غرور و نخوت گفت : آسمان و دریا را شکر که من دردی ندارم. من چه از درون و چه
از بیرون سالم سالم ام
در همان لحظه خرچنگی که از کنارشان می گذشت گفت و گوی آن دو صدف را شنید و به آن صدفی که از درون و بیرون سالم بود گفت : بله سالم و سرحالی اما حاصل درد دوستت مرواریدی است بسیار زیبا و گرانبها که تو از آن بی نصیبی.
دل هر کدوم از ما گوهری ست که نگهداری از اون و سالم نگه داشتنش دردی سخت و دشوار
.داره ولی حاصل عشق و پاکی هستش که با هیچ چیز قابل مقایسه نیست
..................................................................
روزی درخت خاطره خواهد شد
و هوا حسرت
روزی ابر, یعنی تهدید و آدمها
از پشت ماسکهایشان
باران اسیدی را تماشا می کنند
روزی پرنده , تنها
معنی سفینه می دهد
و شیطان
رو به تابلویی که کشیده ست
لبخند می زند
هنوز گاهی فرصت می شود
شیشه های عینکمان را پاک کنیم
و کمی آسمان
در بایگانی چشمهایمان نگه داریم
در تناوب خشکسالی و سیل
هنوز می شود از نم نمی حظ کرد
هنوز چند پرنده باقی ست
که بر چند درختی که هست
قار قار کند
و در سکوتی اگر دست دهد
گذشته را رها کن
روزی که درخت خاطره شود
ما نیستیم
می فهمی چقدر خوشبختیم
سلام دوست عزیز...ممنون که به من سر زدی و برام کامنت گذاشتی...جا داره تبریک بگم واقعا مطالب زیبای نوشتی و همچنین قالب وبلاگت هم زیبا هست بنظرم مطالب سریع حرکت می کنن...همین باعث میشه گذاشتن پیام مشکل باشه... ببخشید ....موفق باشی