سلام
روز ولنتاین بر همه شما مبارک

 <SMILIE>  <SMILIE>


چشم خورشید
به پژواک پرتوی
بوستان  گل سرخ
گریست
و شهاب ...
در باران  اشک آفتاب
خاموش ماند
و تو ...
گدایی بودنت را
در ماورای خیال
باور می کنی
و من !
گوسفند بودن خود را
انکار


آنقدر آرام
نوشیده بود
جرعه جرعه
شراب کهنه دودمانش را
و آنچنان در رویای نوشتن
زیر کور سوی فانوس
غرق در درخشندگی کاوش هایش بود
که نمی دانست تا خرخره
لبریز شده
و شب منتظر رفتن
و سفر در انتظار آمدن است
اگر او خاموش کند
فانوس کلبه خویش را


: سکوت
ساکت است سکوت
هیچ کس نفس نمی کشد
تو گویی
همه عالم مرده است
و مرگ آرام به لطافت سکوت
در گور خود خفته است
اینجا آخرین انتظار
به نا امیدی تسلیم گشته است


! تو حبابی
یا قاصدک
پرواز میکنی
بدون بال
در اختیار باد
و من
پرنده ام
پرواز میکنم
با دو بال
در اختیار خود
بر خلاف باد


. غروب غمها و طلوع شادی هایتان را آرزومندم

آسمان

به نام خداوند آسمانها

آسمان همیشه وبرای همه آبی نیست

آری آسمانی که بر بام خانه عشاق جلوه میکند هزار رنگ وهزار نقش است. آسمان بام خانه
آنانکه دل در گرو دلدار دارند رنگش زیبای زیبای زیباست ....

ای خدای آسمانها ای خدای تنهای تنها من هم امروزاز تو میخواهم که : خدا یا من عاشق یکرنگی ام خدایا من زندگی رابا همه افسانه هایش با رنگ یکرنگی دوست میدارم. ولی خدا یا از تو میخواهم که هرگز آسمان هفت رنگ زندگی ا م را یکرنگ نکنی که من با هفت  رنگ عشق انسی جاودانه دارم.

خدا یا من طلوع زیبای خورشید رادوست دارم اما در پهنه آسمانی رنگین. خدایا من غروب دل انگیز خورشید را د وست دارم اما نه در کرانه دریای آسمان آبی  که در دشت  خاطره انگیزشقایقها.

خدایا دوست دارم همچون پروانه ای رنگین پرک در آسمانی هزار رنگ به سوی هفت شهر عشق پرواز کنم. رقص کنان بر پهنه دشت یکرنگی ها خیمه زنم و بر سر در خیمه گاهم با جوهری از زلال پاک دریای بی ساحل خوبیها و با خط شکسته بنویسم ای یار به خلوت خانه من تنها خوش آمدی مقدمت اشکباران ...


نمی دونم چرا قلم هم تو دستام یارای نوشتن نداره. نمی دونم چرا نمیتونم بنویسم. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا از این حال بیرون بیام اما نشد. دلم میخواد فقط بشنوم. دوست دارم تو یه اتاق خلوت تنهای تنها کتابچه ای از تو تو دستم باشه و تنها از تو بخونم. نوشته های تو رو ببینم و با تمام وجود خودم رو غرق در نوشته هایت کنم..... پس از تو خواهش می کنم شکسته قلبی که در دنیای پر از فریب و نابرابری ها در انتظار دیدن بی همتا ترین نوشته دنیا بی تابی میکنه. دوست دارم ببینم نوشته ای را که با جوهر وجود عسل نگاشته بشه و در کندوی دلی آزرده با موم عشق هم بیامیزمش و برای ابد در رگهای وجودم جاری کنم و تا زنده باشم از شهد شیرینش کامیاب بشم.