نمی دونم چرا قلم هم تو دستام یارای نوشتن نداره. نمی دونم چرا نمیتونم بنویسم. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا از این حال بیرون بیام اما نشد. دلم میخواد فقط بشنوم. دوست دارم تو یه اتاق خلوت تنهای تنها کتابچه ای از تو تو دستم باشه و تنها از تو بخونم. نوشته های تو رو ببینم و با تمام وجود خودم رو غرق در نوشته هایت کنم..... پس از تو خواهش می کنم شکسته قلبی که در دنیای پر از فریب و نابرابری ها در انتظار دیدن بی همتا ترین نوشته دنیا بی تابی میکنه. دوست دارم ببینم نوشته ای را که با جوهر وجود عسل نگاشته بشه و در کندوی دلی آزرده با موم عشق هم بیامیزمش و برای ابد در رگهای وجودم جاری کنم و تا زنده باشم از شهد شیرینش کامیاب بشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
شقایق دوشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ http://nazook.persianblog.com

نوشته خیلی قشنگی بود....ولی ظاهران خیلی هم خصوصی بود....میبخشید که ما پریدیم وسط :d

فضل کیا پنج‌شنبه 23 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 09:36 ق.ظ

سلام
امیدوارم همواره کام دلت از انگبین کندوی عسلت شیرین باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد