به یاد چشمه سار اشک باران
چه روزها و شبها که بی تاب دیدن و مصاحبت و گوش دادن به گفته های شیرین اشک سپری نمودم تا فرصتی پیش آید و با او که از هر همدمی با من ندیم تر و انیس تر بود , در خلوتی او را میهمان کنم وسفره دلم را بر رویش بگشایم تا شاید کمی از عقده های دل رنجورم کاسته شود , بار غم احساسم سبک تر گردد.
در هر کوچه و برزنی که سراغ داشتم در پی او می گشتم تا او را تنها ببینم. هم برایش بگویم و هم گوش دل بسپارم به ناگفته های او , که می دانستم خود او محرم راز همه و مخزن اسرار دیوان عاشقان و عارفان از ازل تا ابد بوده و هست و خواهد بود. بی صبرانه در انتظار ملاقات با او بودم که ناگهان دیدم از غم فراغش دیدگانم نمناک شد. ناگهان به خود آمدم. دیدم او که دنبالش میگردم اکنون میهمان مژگانمشده و گونه هایم چه زیبا به میزبانی او مشغولند. شتابان لب به سخن گشوده , او را به خلوت خود دعوت کردم و از او خواستم برایم بگوید آنچه که میخواستم از او بدانم و نمی دانستم ...... .
اما انگار او تمایلی به گفتن نداشت. از او خواهش کردم . ملتمسانه به دامان زلالش افتادم و او که دید اگر دل مرا بشکند دوباره باید از میان دیدگان غمبارم قطره قطره آب شود و به دامن آتشین دل سوخته ام افتد. لب به سخن گشوده از تولد غمبارش تا مرگ زیبایش برایم گفت و گفت و گفت....
گفته هایش را مثل تشنه ای که به دنبال آب , دشت و صحرا را در می نوردد , دنبال کردم. آخر الامر مروری بر زندگی نامه او نمودم.
.... دیدم که

نظرات 3 + ارسال نظر
خلوت نشین سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 02:36 ب.ظ http://meykadeh.blogsky.com

سلام میلاد عزیز

خیلی ممنونم که به من سر زدی و از لطف و محبتت هم بینهایت سپاسگذارم عزیزم

مطلب بسیار جالبی نوشته بودی
همیشه بهت سر میزنم

تو هم یاد من باش
یا حق

بابک چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:59 ب.ظ http://babak-m.blogsky.com

سلام ممنون از اینکه به من سر زدین
طراحی وبلاگتان بسیار دلنشین است و قشنگ.
به امی آشنایی بیشتر.

هامون چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ب.ظ http://shouka.blogsky.com

داشتم فریاد میزدم
تنها بودم...نه! تو نبودی...
هه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد