ببین
که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید, کسی
از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت. تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو در راه عشق
خطا کردم و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید, کنار انتظاری که بدون پاسخ و
سرد است. و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل, میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک
ابر, نمی دانم چرا؟
شاید به دل وعادت پروانگی مان , باز برای شادی و خوشبختی باغ
قشنگ آرزوهایت دعا کردم