-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اسفندماه سال 1382 11:31
فردا دیگه عید از راه میاد یه سال جدید شروع میشه فردا تولد یکی از دوستامه این شعر رو تقدیم می کنم به دوستم و تمام کسانی که فردا اولین روز زندگیشون بوده و خواهد بود چه سنگدل باشم اگر گویم از دنیا آمدنت شادم و چه بی مروت اگر گویمت از در لجن زیستنت به خود می بالم دنیا هرگز جای خوبی برای آمدن نبوده هرچند بهترین عرصه امتحان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 اسفندماه سال 1382 08:35
اینجا همه شب یک فوج کبوتری بی پر و بال به جانب قشلاق عشق پرواز می کنند دستها به اینهمه ریسمان آویخته چنگ می زنند چشمها مونس پنجره می شوند و اتاقهای بی پنجره یگانه آشیانه تن پاره های آسمان اینجا همه شب دلت در دیوان سحر منظومه ای می شود تا قهقه های خونی از یاد رفته را تکرار کند تا با استشمام شکوفه های ناشناخته کویرهای...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 12:25
ترا بادهای وسوسه نیاورده بودند که هزار پیچ نسیان به تباهیت ببرد سواحل صبور بر درگاه وسعت دریا همیشه منتظرانند همسایگانی که بی کرانگی آبها را به لابه نشسته اند دل خوش دار که چشمهای شرجی من هرگز نخستین سجده گاه خویش را از یاد نمی برند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اسفندماه سال 1382 17:36
دیگه چند روز دیگه بیشتر به عید نمونده یادش بخیر بچه که بودیم این روزا لحظه هارو میشمردیم تا زودتر بهار برسه یاد اون نخود کیشمیش مامانی و اسکناسای بیست تومانی آقاجون که سرصبح عید اونا رو از لای کتاب قرآنش در میاورد و وقتی پیشونیمونو می بوسید اونا رو بهمون میداد, بخیر الان دیگه عید اون لطافت و سادگی و طراوتشو نداره از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 21 اسفندماه سال 1382 14:32
اینو ببینین حکایت بعضی از جوونای خودمونه بر فراز قله های عشق, آنجا که سیمرغ بلورین محبت, سلطان مطلق است, دست آشنای زمان نامت را بر کوههای سخت حک کرده است تو شراب عقیق گونه ای هستی که میتوان در جام بلورین محبت یافتنت پس لب بر لب جان می نهم تا شهد محبت را بچشم در دریای متلاطم مهرت, ذرورق سرگردانی بیش نیستم ,آنجا که...
-
به مناسبت فرارسیدن عید نوروز
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 12:53
توی باغچه گلی تنها شده پرپر گل زیبا غم تنهایی وغصه شده تو دلش هویدا نه یه همدم نه یه یاور اون نداره توی دنیا یاد روزایی میفته که تو دشت بود پیش گلها چه صفایی چه هوایی شاد بودن همه دلها می وزه باد خزونی می ریزه تک تک برگا میدونه فصل زمستون میگیره دورشو سرما به امید یه بهاره که بشه باغ پر گلها که دیگه اون نباشه توی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1382 11:27
نه دل مفتون دلبندی نه جان مذهوش دلخواهی نه بر مژگان من اشکی نه بر لبهای من آهی نه جان بی نصیبم را پیامی از دلارامی نه شام بی فروغم را نشانی ار سحرگاهی کیم من , آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان نه آرامی, نه امیدی, نه همدردی, نه همراهی گهی افتان و خیزان, چون غباری در بیابانی گهی خاموش و حیران, چون نگاهی بر نظرگاهی
-
بوسه مهر
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 14:11
دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیر گاهی است که در خانه همسایه من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ دیرگاهی است که من در دل این شام سیاه پشت این پنجره , بیدار و خموش مانده ام چشم به راه همه چشم و همه گوش مست آن بانگ دلاویز که می آید نرم محو آن اختر شب تاب که می سوزد گرم ... مات...
-
خط فاصله
یکشنبه 17 اسفندماه سال 1382 11:02
وقتی تو بودی سروهای حیاط آنقدر بالا رفته اند که دیگر نتوانستم صورتشان را ببینم و آب حوض آنقدر آبی شد که خورشید هر صبح نگاهش را در آن می شست و صدای ماه را می شد شنید که برای ماهیها لالایی می خواند تو که بودی می شد سفره دلمان را وسط حیاط پهن کنیم و من و تو دور آن بنشینیم و دردهایمان آنقدر کم رنگ شده بود که در روز روشن...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 9 اسفندماه سال 1382 17:10
سلام به همه شما عزیزان ممنون از اینکه با نظرات خودتون منو خوشحال کردین من از این به بعد توی وبلاگ دوست خوبم سها می نویسم اگه دوست داشتین یه سرم به اونجا بزنین بازم از همتون ممنونم پسران آفتاب
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1382 12:27
هر چه نزدیکتر می شوی, پاهایت سست تر می شود و خستگی ات افزونتر دختری است , انگار که چنگ بر زمین زده و در خود مچاله شده است به لاک پشتی می ماند که سر و پا و دستش را در خود جمع کرده باشد آنچنان در خود پیچیده است که سر و پایش را نمی توانی از هم بشناسی بازش می گردانی و ناگهان چهره ات و قلبت در هم فشرده می شود صورت تماما به...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 16:57
شب را ستاره ستاره به روز می نشینم بی آنکه سهمی از آفتاب برده باشم نه خاکم فرصت درنگ می دهد و نه آسمانم مجال پرواز ؟ نفرین شده کدام ستمدیده ام آیا لبخندی می توانستم شد یا دشنه ای تحمل این اجبار را , دریغ دریغ که خواستند که آرزوها بر نیمکت پارکها مو سپید کرده اند که دیگر هیچ پرنده ای سرود شادی نمی خواند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 15:15
هفت سال نوشته هایم را به آب سپردم تا اشکهایم را نبینی شاید باور کنی غرور ساختگی ام را هفت دریا گریستم و کسی نپرسید چرا در کویر ترین غروب آفرینش ؟نفس می کشم
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 اسفندماه سال 1382 12:27
به مناسبت ماه محرم خواهر اگر تعداد موهای سپید برادرش را نداند که خواهر نیست خواهر اگر عمق چروکهای پیشانی برادرش را نشناسد که خواهر نیست تازه اینها مربوط به ظاهر است اینها را چشم هر خواهری می تواند در سیمای برادرش ببیند زینب یعنی شناسای بندهای دل حسین یعنی زیستن در دهلیزهای قلب حسین عبور کردن از رگهای حسین و تپیدن با...
-
صدای گامهای تو
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1382 09:59
اینجا صدای گامهایت می آید در سکوت اینجا صدای فاصله ها ماندنی ست اینجا هوای ماندن بارانی ست از من مخواه که درب بر جرات آینه ها بندم از من مخواه که در بیقراری اشکهایم صبوری کند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 14:10
به نام او که پرندگان قلبهای پاک و کوچکمان را به کرانه های آبی آسمان می فرستد و سخن عشق و دوستی به آنها می آموزد و در عمق این احساس آنها را بی رحمانه از هم جدا می سازد تو که رفتی جان را خواهم سوخت بر بال پروانه آتشی خواهد کرد بر مزار شمع , گلستان تاریکی و نهایت راه صبر و بردباری و در شور عشق نفس آخر را خواهم کشید
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 اسفندماه سال 1382 18:39
سلام آغاز ماه محرم الحرام را به همه شما تسلیت میگم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 اسفندماه سال 1382 17:45
صدفی به صدف دیگر گفت : درد عظیمی در درونم دارم. سنگین و گرد است و آزارم می دهد. صدف دیگر با غرور و نخوت گفت : آسمان و دریا را شکر که من دردی ندارم. من چه از درون و چه از بیرون سالم سالم ام در همان لحظه خرچنگی که از کنارشان می گذشت گفت و گوی آن دو صدف را شنید و به آن صدفی که از درون و بیرون سالم بود گفت : بله سالم و...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 30 بهمنماه سال 1382 13:25
چه زیباست روئیدن بذر عشق در سرزمینی خشک و در کویری بکر و در دشتستان خلوت تنهایی من. بذر آن را در پهنای سینه ام تا بینهایت ها , تا بودنم او را همچون مهر جاودانه مادری پاس میدارم و تا هستم یاد باغبانی که این بذر زیبا را به من داد تا در آرامترین جایگاه ...قلبم منزلش می دهم .امید دارم که لایق آن احساس بزرگ او باشم دوست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1382 14:12
به یاد چشمه سار اشک باران چه روزها و شبها که بی تاب دیدن و مصاحبت و گوش دادن به گفته های شیرین اشک سپری نمودم تا فرصتی پیش آید و با او که از هر همدمی با من ندیم تر و انیس تر بود , در خلوتی او را میهمان کنم وسفره دلم را بر رویش بگشایم تا شاید کمی از عقده های دل رنجورم کاسته شود , بار غم احساسم سبک تر گردد. در هر کوچه و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 بهمنماه سال 1382 10:01
ساز می زنند کودکان با لبان خویش تو گویی در شکوفه های بهار مست , همچو بره ها شاداب در مرغزار سر سبز ماه بهشت فارغ از دلتنگی های مادر خویش پای کوبانند رقصان چون پری شیطان , می پرند هر سو می زنند چرخ چرخ تا بگیرند سایه خویش می روند بالا می پرند پایین چشمها بسته در خیال خود می روند تا آسمانها , کهکشانها سوی جنگلهای روشن ,...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 بهمنماه سال 1382 13:53
سلام روز ولنتاین بر همه شما مبارک " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/i/ura.gif"> " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/k/jesterbox.gif"> چشم خورشید به پژواک پرتوی بوستان گل سرخ گریست و شهاب ... در باران اشک آفتاب خاموش ماند و تو ... گدایی بودنت را در ماورای خیال باور می کنی و من ! گوسفند بودن خود را انکار آنقدر...
-
آسمان
پنجشنبه 23 بهمنماه سال 1382 11:50
به نام خداوند آسمانها آسمان همیشه وبرای همه آبی نیست آری آسمانی که بر بام خانه عشاق جلوه میکند هزار رنگ وهزار نقش است. آسمان بام خانه آنانکه دل در گرو دلدار دارند رنگش زیبای زیبای زیباست .... ای خدای آسمانها ای خدای تنهای تنها من هم امروزاز تو میخواهم که : خدا یا من عاشق یکرنگی ام خدایا من زندگی رابا همه افسانه هایش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 بهمنماه سال 1382 16:12
نمی دونم چرا قلم هم تو دستام یارای نوشتن نداره. نمی دونم چرا نمیتونم بنویسم. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا از این حال بیرون بیام اما نشد. دلم میخواد فقط بشنوم. دوست دارم تو یه اتاق خلوت تنهای تنها کتابچه ای از تو تو دستم باشه و تنها از تو بخونم. نوشته های تو رو ببینم و با تمام وجود خودم رو غرق در نوشته هایت کنم..... پس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 11:56
عشق بهتر است یا دوستی ؟ عشق در تاریکی جلوه میکند اما دوستی در روشنی ریشه میبندد. عشق ازروی غریزه است اما دوستی برگرفته از فطرت پاک آدمیست. عشق با عقل مخالف است اما دوستی شرطش عقل است . عشق بهانه است اما دوستی یک حقیقت . عشق بازیچه خیال و روئیا هاست اما دوستی بهای خوب فهمیدن است . عشق ( نقش ) بازیگران عاشق است اما...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 بهمنماه سال 1382 11:22
سلام بلاخره بلاگ اسکای باز شد آخی بعد مدتها حالا میشه آپدیت کرد. ممنون از همه کسانی که پیام گذاشتند.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 16:32
آن روز وقتی چشمانم را باز نمودم ، هنگامی که سر از پنجره اطاق بیرون بردم تا مثل هرروز طلوع زیبای خورشید را نظاره گر باشم ،احساس کردم انگار آنروز یک طور دیگری بود. همه جا بوی خوش عطر عشق میداد0 رفتم پشت پنجره و دیدگانم را به سمت میعادگاه طلوع خورشید هدایت کردم تا روزم را مثل همیشه با دیدن روی زیبا و قشنگ خورشید خانم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 15:43
در دشتستان غم انگیز جدایی به روی گلبرگهای زیبا با شبنم سحری نوشته شده بود : گلها را نچینید. ولی افسوس که باد خزان خواندن نمی دانست
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 دیماه سال 1382 15:27
سلام خوشحالم از اینکه دوباره در خدمت شا عزیزان هستم همچنین ممنونم از تمام عزیزانی که کامنت گذاشتند
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 دیماه سال 1382 10:43
کریسمس همه شما مبارک " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/x0/noel.gif"> روزهای خوبی داشته باشید " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/i/santa2.gif"> " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/x0/madnoel.gif"> " src="http://smilies.sofrayt.com/%5E/i/bell.gif"> واسه چند روز نمی تونم بنویسم دوباره بر می گردم "...