خدا اگر بیاید مهمانی به خانه من
می دانم دلم جوانه می زند از زیر تنهایی ام
خدا اگر بیاید ... خودم کفش های قشنگش را جفت می کنم پشت در
اگر بیاید ... دستم را می گذارم زیر چانه , زل می زنم به نگاهش
راستی یادم بماند بپرسم تو کجاست
همان تو یی که همه دوستش دارند
خدا حتما می داند
کاش خدا آنقدر بماند که دلم بعد از جوانه اش میوه هم بدهد
یک دانه سیب , یک دانه انار
هر دویش را می دهم به خدا
... نه
سیب مال خدا ... انار مال من و تو
دانه دانه اش می کنم
یک دانه من ... یک دانه تو ... دانه آخرش هم مال تو
خب خب . مثل همیشه خوب بود .
ساده و زیبا.
کاش به دیدن همه ی ماها خدا بیاد
سلام.ممنون که سر زدی چه وبلاگ پر باری داری.میبینم که سابقه دار هم هستی...خلاصه که موفق باشی