:اون زمونها
مهربونی رو می شد در دلای نرم افرادی سخت دید. اگر چهره ها رو سوخته و دستا رو پینه بسته می دیدیم , اما نرمی و لطافت قلبها رو می شد حس کرد. حسی که در اون دروغ نبود , جبر نبود , ریا نبود , کسی نقاب به صورت نداشت
.زبونشون از آن خودشون بود و به چشماشون نه اعتماد, بلکه ایمون داشتند
اگر فرصتی پیش می اومد و قدرت اینو داشتی که دو کف دستات رو روی گونه های آدمای منتظر که همیشه با زبون نیگاه , تو رو به خود یا بهتر بگم به یاری می خوندند , بفشاری , گرمای قلب و تپیدن و شاید گاها صدای نم نم بارون وار اون رو که از سرچشمه ای به نام چشم پدیدار می شد , .می شد نظاره کنی
رنگ سرخ اشکها می تونست هر لحظه از حجم دلها بکاهه و ضمن رسوایی خود , منبع عشق رو که همون علاقه شدید قلبه , از حرکت و جنبش بگیره
واسه همین بود که خودم رو اسیر آتیش می دیدم و حالا همه چیزم به رنگ خون شده بود و بوی کباب شدن خودم رو استشمام می کردم
:اما این زمونه
سوختن رو دوست دارم. زیرا زمون رو قشنگ و زیبا می بینم. طلوع رو با او و غروب رو واسه اون سر به بستر می گذارم تا صبح زمزمه های دیرینه و پوسیده و کهنه خودم رو در خلوت رویاهام با او داشته باشم. احساس می کنم همه وجودم پس از سالها بی مهری در زمون خلاصه شده باشه. زمونیکه منو با همه غریبانه ام در آغوش آشنای خودش جای داده و قرینه ای در ریزش اشکا با تبسمی بر لبهام , آمیختگی وصف ناپذیری رو برام بوجود آورده بود
آنقدر پاک و بی آلایش بودم که اصلا به پشت سرم هم نیگاه نمی کردم. هر چند جای زخمهای خنجر خورده قبلی , گاه دستم رو به طرف پهلوهام می کشوند , اما هرگز نمی تونستم چنین تصوری داشته باشم که پشت این چهره صورتی دیگه نیز وجود داشته باشه. آخه زمون می تونست خورشید رو در چرخه خودش به ظلمت و تاریکی فرو ببره
!!!اما غافل از اینکه خورشید همیشه خورشیده و طلوع مجدد اون دور از انکار
زبونم پر بود از کلمات , سینه ام سپری بود در مقابل ناملایمات , پاهام حرکتی بود در فراسوی افق , دستام خالی بود و همیشه به نیایش بلند , اشکام همدمی بود بر پیشانی در سجده شکر و قلبی که همیشه تنگ و تنها بود در همهمه فریادها
........و چنین بود که
سلام آقا میلاد من ایمان هستم خوب دیگه چه خبر راستی ای ولا مرسی از نظرت تو وبلاگم موفق باشی .
سلام برشما . و ب لاگ زیبای دارید و صد البته مطالب
زیبا تر . ان شا ء الله خداوند شما رو موفق و موید بدارید . یا حق
salam milad khan, bazham sar bezan
سلام ممنون که سر زدی ... مرصی از راهنماییت اما فری سرور پولیه کارت اعتباری می خواد اونجا هم سر زدم
سلام مرسی که اومدی سایتم سایت شما هم زیبابود..سهیل
سلام
ممنون که به من سر زدی
سلام
در مورد لوگو واست تو همون پست جواب دادم
بخون و حتما جوابشو بهم بگو
خواهش میکنم. البته امیدوارم در وبلاگم رو نبندن. راستی اینجا خیلی خوشگله ها. مبارک باشه...
سلام خوبی؟برنابئو فتح شد و رئال له آخه رئال هم تیمه رفتی طرفدارش شدی؟فقط بارسا
سلام میلاد جان
خوشحالم به من سرزدی و نظر دادی
وبلاگ قشنگ و مطالب جالب و پر محتوا داری
موفق باشی
یا حق
میلاد جان سلام
خوبید؟
مطلب خیلییییییییییییییییییییی زیبایی بود...واقعا نمیدونم چی بگم...عالی بود...
ممنونم از لطفی که بمن دارید و همیشه با حرفای گرم و دلگرمتون حمایتم میکنید...
باز هم منتظر مطالب خوبتون در اینجا و حضور سبزتون در کلبه محقر خودم هستم...
شاد و پیروز...در پناه حق باشید...
عکس خیلی قشنگی بود.
یکی از دانشمندان گفته که حداقل یه بار هم که شده طلوع خورشید رو در سال ببینین!
سلام میلاد جان ممنون که سر زدی.
بیا با هم تبادل لینک کنیم!!!
سلام.دستت دردنکنه به من سرزدی.باور کن وقت نمیشه به روز کنم.موفق باشی.
سلام
لوگوتو آماده کردما
سلام میلاد جان
بسیار زیبا بود
راستی ممنونم که قابل دونستی و به من سر زدی
باز هم بیا
یا حق
سلام قابل نداشت
....
سلام آقامیلادخسته نباشی وبلاگ خوب وقشنگی داری مثل خودت خوشگله