انسان
این موجود
...همین یک کلمه
:کارهایی که میکنه واقعا تعجب انگیزه
انسان از دوران کودکی خسته میشه
و عجله داره که زودتر بزرگ بشه
و وقتی که بزرگ شد
دوباره آرزوی این رو داره که روزی بچه بشه
سلامتی خود رو به خاطر بدست آوردن پول از دست میده
و سپس پول خود رو خرج میکنه تا سلامتی از دست رفتشو دوباره بازیابه
با نگرانی به آینده فکر میکنه و حال خودش رو فراموش میکنه
به گونه ای که نه در حال و نه در آینده زندگی میکنه
به گونه ای زندگی میکنه که گویی هرگز نمی میره
و به گونه ای می میره که گویی هرگز نزیسته
...آه
کاش می آموخت
می آموخت که
نمی تواند کسی را وادار کند تا به او عشق بورزد
تنها کاری که می تواند بکند اینست که اجازه بدهد خودش مورد عشق ورزیدن قرار بگیرد
یاد بگیرد که خوب نیست خودش را با دیگران مقایسه کند
بخشش را با تمرین بخشیدن یاد بگیرد
بداند که رنجش خاطر عزیزانش تنها چند لحظه زمان میبرد
ولی ممکن است سالیان سال طول بکشد تا آن زخمها التیام پیدا کند
یاد بگیرد که آدم غنی کسی نیست که بیشترین ها را دارد
بلکه کسی است که نیازمند کمترین هاست
یاد بگیرد کسانی هستند که اون رو دوست دارند
اما هنوز نمی دونند چگونه احساساتشون رو بیان کنند یا نشون بدند
یاد بگیرد که دو نفر میتونند به یک چیز نگاه کنند
و آن را متفاوت ببینند
یاد بگیرد که کافی نیست همدیگر را ببخشد
بلکه باید خودش را نیز ببخشد
 و بداند که خدا همیشه هست