. انتهای سکوت من ابتدای غوغای انتظاری بود که منو تا تنهایی همیشگی برد
 به لحظات غرور و جهالت اعتماد کردم تا ثانیه های عمیق دلتنگی رو ناخواسته پذیرا باشم
 تپش های کودکانه قلبم به آه های سرد مبدل شد
. ترس و تردید به وادی شوق بودن ره گزید و انتظار واهی , شهامت موندن یافت
می خوام ثابت کنم. اما چه چیز رو , نمی دونم. ولی امروز از خودم می پرسم چرا ؟