سلام
روز ولنتاین بر همه شما مبارک

 <SMILIE>  <SMILIE>


چشم خورشید
به پژواک پرتوی
بوستان  گل سرخ
گریست
و شهاب ...
در باران  اشک آفتاب
خاموش ماند
و تو ...
گدایی بودنت را
در ماورای خیال
باور می کنی
و من !
گوسفند بودن خود را
انکار


آنقدر آرام
نوشیده بود
جرعه جرعه
شراب کهنه دودمانش را
و آنچنان در رویای نوشتن
زیر کور سوی فانوس
غرق در درخشندگی کاوش هایش بود
که نمی دانست تا خرخره
لبریز شده
و شب منتظر رفتن
و سفر در انتظار آمدن است
اگر او خاموش کند
فانوس کلبه خویش را


: سکوت
ساکت است سکوت
هیچ کس نفس نمی کشد
تو گویی
همه عالم مرده است
و مرگ آرام به لطافت سکوت
در گور خود خفته است
اینجا آخرین انتظار
به نا امیدی تسلیم گشته است


! تو حبابی
یا قاصدک
پرواز میکنی
بدون بال
در اختیار باد
و من
پرنده ام
پرواز میکنم
با دو بال
در اختیار خود
بر خلاف باد


. غروب غمها و طلوع شادی هایتان را آرزومندم