خواب

 

در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو مرد ه ای ، بیدار شدم و اشک از گونه هایم جاری شد.
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو از من جدا شده ای ، بیدار شدم و مدتی دراز بتلخی گریستم
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو هنوز دوستم میداری ، بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمم فرو ریخت
هر شب ترا بخواب می بینم که با مهربانی لبخند میزنی و من خود را لرزان لرزان بپاهایت می اندازم . تو بحالت غمناک بمن می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد آنگاه ،آهسته کلمه ای بمن می گویی و دسته ای از گلهای سپید بمن می دهی اما چون بیدار میشوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش کرده ام