اگر معنا را از سخن بگیری چه می ماند
و اگر وجدان را از انسان
...
گویمت هیچ
آرزو دارم که سراسر عمر
با معنا باشی و با وجدان
در پی رشد و تعالی جان
در تو می بینم قدرتی را
که بی نردبان
بالا رفتن می جوید
از منطق شرف
یکپارچگی و وحدت می گوید
خود می دانی
که بارها دیده ام ترا
که دیده ای آنچه را که نمی بینند دیگران
سپاس ترا
و شکر خدا را
که در پی احوال بوده ای نه اقوال
در کاری پیوستی
محرم شدی و تنها
ولی نیالودی به شهوت
یا گدایی محبت
آنجا که بینم شرافت انسان را
به هدر رفته یا در انحراف
چه جهنمی بر پا خواهد شد
در فضا
نه یک صدا
که ناله ای برجاست
جهنم مباد
ای خدای پاک