خواب

 

در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو مرد ه ای ، بیدار شدم و اشک از گونه هایم جاری شد.
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو از من جدا شده ای ، بیدار شدم و مدتی دراز بتلخی گریستم
در خواب گریه می کردم ، خواب دیدم که تو هنوز دوستم میداری ، بیدار شدم و باز سیل اشک از چشمم فرو ریخت
هر شب ترا بخواب می بینم که با مهربانی لبخند میزنی و من خود را لرزان لرزان بپاهایت می اندازم . تو بحالت غمناک بمن می نگری سر زیبای خود را تکان می دهی و مروارید تر اشک از چشمت فرو می ریزد آنگاه ،آهسته کلمه ای بمن می گویی و دسته ای از گلهای سپید بمن می دهی اما چون بیدار میشوم از دسته گل اثری نیست و آن کلمه را نیز فراموش کرده ام

تولد وبلاگ

 

سلام به همه دوستان

فردا این وبلاگ وارد ۲ سالگی میشه

تولدش مبارک

.......................

گفتی از پلک های خواب آلود دریا

بوی شب و سکوت و ستاره می آید

بوی شکوفه ساده دلواپسی

های .... ابرک زخمی دیر پای من

مظلومکم .....

چه ساده از بوی نارنج و ترنج و بابونه

چه ساده از هوای مرطوب این سرزمین

گذشتی.....

مگر نه آنکه وارث تنهاترین شقایق این خاک

مگر نه آنکه طلایه دار آسمان بودیم

باشد ........... برو ..............

به باد نمی گویم به آفتاب هم نمی گویم

به هیچ کس از کسان دور و نزدیک پروانه هم نمی گویم

حالا فصل غمگین خواب های من از راه رسید

فصل باران های موسمی فصل هزار دوستت دارم

ای کاش نشانی ات را می دانستم ...............

آسمان بی ستاره

 

بعد از آنکه شب آمد و شب رفت

ستاره ای در دستهایت گذاشتم و گفتم :

" یادم تو را برای همیشه فراموش ! "

به خود که آمدم دیدم هم تو رفته ای و

هم آن ستاره را از دست داده ام !؟

حالا هر چه بیشتر به دنبال آن ستاره بی آسمان می روم

کمتر به دستهای تو می رسم .

اما همین امروز به خانه که می رفتم

پشت شیشه مغازه ای

در دو نبش بعد از ظهر و غروب

تک کاغذی چسبیده بود :

" یک عدد ستاره پیدا شده !

صاحبش با دادن تنها یک نشانی

بیاید و آن را ببرد ."

دیگر چه فایده دارد ؟!

حالا که دستهای تو را از دست داده ام !

چه فرقی می کند

که یک آسمان هم بی ستاره